همه چیز از هر کجا

همه چیز از هر کجا

مطالب خواندنی و ورزشی
همه چیز از هر کجا

همه چیز از هر کجا

مطالب خواندنی و ورزشی

سفر به اعماق تاریک خیال

وقتی یه گربه می اومد روی دیوار ، توی آفتابی هوای پاک روزهای خوب از درخت سیب بوی تازگی فواره می زد ، مرغها گربه رو می دیدند چشمکی به هم می زدند و ریسه می رفتند ، جوجه ها همدیگر رو خبـر می کردن و می دُیدن پیش مرغشـون.

گربه نیگا می کرد به اوضاع مشکوک حیاط و آروم می پرید پائین ، خروسه می اومد می گفت چه تونه گربه هه داره میاد ! مرغا می گفتن می دونیم ، سگ پشمالوی تازه وارد نوۀ آقا بزرگ چشاش بسه بود ، سرشو که بلند میکرد می دید همه دارن می خندن پا می شد و میرفت تو حیاط ، گربه سگو که میدید شوکه می شد سگه می پرید میگرفتش گربه میخواست در ره ، ولی گیر می افتاد ... سگه چشمکی به جوجه ها میزد. بعد به گربه می خندید ، جوجه ها دمر می شدن پا رو به هوا می خندیدن ، خروسه دلش درد می گرفت از خندۀ زیاد سگ پشمالو دستاشو دراز می کرد گربه می خندید و دستشو می گرفت همه می خندیدن ، حتی گربه هم می خندید.

کنار اون باغچه قشنگ ، خانم بزرگ سبزی کاشته بود همسایه با دو تا بنه سیر می اومد در بزنه در باز بود می اومد تو خانم بزرگ سبزی می چید براش ، سیرا رو هم همسایه به زور می داد به خانم بزرگ.

بعد از ظهر ها آقا بزرگ می شست پای کرسی تو حیاط واسه نوه کوچولش قصه میگفت گربه هه و سگه با کاموای خانم بزرگ بازی می کردن. بچه ها قصه آقا بزرگو واسه هم دوباره تعریف می کردن. یه کبوتر یه روزی اتفاقی می اومد تو اتاق زیر شیربونی همه می دُیدن دنبال کبوتر آقا بزرگ زود تر می رسید ولی نوه کوچول کبوترو ور میداشت نازش می کرد ، هورا کشون می رسیدن پائین خانم بزرگ آب می آورد مرغا لونه شونو واسه یه مهمون جارو می زدن. از فرداش کبوتر بالش خوب می شد و دیگه از اونجا نمی رفت.

خانم بزرگ لباس می شست نوه کوچول از پشت آب می ریخت روش ، خانم بزرگ نوه کوچول رو مینداخت توی تشت کف ، آقا بزرگ می خندید نوه کوچول لباساشو همونجا در می آورد و لخت می شد خانم بزرگ هم همونجا می شستش و بعد لباس تازه شو می آورد بپوشه.

نوه کوچول بزرگ می شد کم کم ، جوجه ها داشتن تخم میذاشتن ساعت نیمه شب همه جا روشن بود نوه کوچول جوون کتاب می خوند ، داستان قهرمانی دلاوری کهنه کار. خانم بزرگ چند وقته مریضه نمازشم رو تختش خوابیده می خونه آقا بزرگ میگه کی میری می خوام نامزدم و بیارم خانم بزرگ می خندید اشک از تو چشای آقا بزرگ سر می خورد. همسایه می اومد با یه قیمه پلو تو چادر می گفت اینو تو خونه ما جا گذاشتین آقا بزرگ می گفت پس تو برده بودیش خانم پاشو غذا پیدا شد.

سفره رو نوه کوچول مینداخت سبزی باغچه کم مونده بود آب رو هم همین امروز صبح از چشمه آورده بود قاشق قاشق قیمه میداد به خانم بزرگ و می گفت مکه چه خبر بود دیگه ؟ خانم بزرگ مثل هفت سال پیش دوباره با آب و تاب تعریف از هتل می کرد. می گفت سیاهه منار و گرفته بود می گفت برین کنار.

یه چند سال بعد خانم بزرگ و آقا بزرگ رو ، نوه کوچول با نوه هاش سر خاکشون میدید. تو حیاط خونه واحد رو واحد ساختن گربه ها رو با اثاثیه مرغا دور انداختن خروسه رو پختن.

امروز دیگه گربه رو دیوار نمیاد. توی محل یه خونه با حیاط هنوز باقی مونده ! صدای مرغ میاد از تو حیاط تلویزیون ولی سبزی نکاشتن جائی. همسایه سلام رو علیک نمی گیره. درای خونه هارو قفل می زنن، آقا بزرگا نمی خندن.

آقا کوچول واسه نوه هاش قصه می خواد بگه نوه هاش خوابشون میاد آقا کوچول میره می خوابه بعد نوه هاش میرن تو کوچه کسی رو نمی بینن باهاش بازی کنن بر میگردن می خوابن. واسه یه کبوتر دیروز دو نفر رو کشتن مادر یکیشون شکایت کرده از اون یکی. از خونه پائینی صدای کتک میاد بچه گریه میکنه ، مادره طلاق می خواد پدر بچه مهریه رو نمیده بچه شیر می خواد ...!

پسر خاله آقا کوچول مریضه بچه هاش بردنش بیمارستان مهر و امضاش رو گرفتن خونه رو فردا بکوبن. رئیس پلیس میگه به بابات پول دادی رسید بگیر. یه ستاره میاد تو آسمون نگاش کنی تو درو می بندی نیاد تو یه دفعه. توی حیاط یه غریبه پاورچین را میره می پرسی: شما؟ خواهش میکنه چیزی نگی ... در می ره.

وضع آشفته شده است ، درون کوچه ها دیگر کسی بازی نمیکند شوری پیدا نمیشود جایی ، انتظار این که شاید مهربانی بیاید دیگر نیست و خوب بودن تبدیل به اسطوره می شود کم کم...
 

نویسنده : کــاوه روحــانی

خدایا نزار بزرگ شم !

الو ... الو ... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟

پس چرا کسی جواب نمیده ؟

یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته شد! مثل صدای یه فرشته ...

- بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده

- بگو من میشنوم

کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ...

- هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟

- فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت داره. مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شکسته شد :

ندایی صدایش در گوش و جان کودک طنین انداز شد : بگو زیبا بگو. هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت : خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ... چرا ؟ ولی این مخالف با تقدیره. چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد ؟!

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک : آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه ، کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی ...

و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته بود ...

امان از این ماهواره امید !!

اولین پیام رسیده از ماهواره امید: زمین گرد است.batting eyelashes

دومین
پیام از ماهواره امید: خورشید بدور زمین میچرخد

سومین پیام گزارش شده از امید: ..... در ماه نیست

چهارمین خبر از ماهواره امید من خسته شدم دارم بر میگردم
whew!

پنجمین پیام از ماهواره امید دریافت شد: من باید اینجا چیکار کنم؟

ششمین پیام از ماهواره امید مخابره شد یه دونه کارت شارژ 2000 تومنی ایرانسل بفرستید تا بازم پیام بدم.!
on the phone

هفتمین پیام مخابره شده از ماهواره امید: مقداری آب بر روی کره زمین مشاهده میشود،احتمال وجود حیات است

هشتمین پیام ماهواره امید به زمین: بنزینم تموم شده کارت سوخت بفرستید
not worthy

نهمین پیام ماهواره امید: جون مادرتون اینقدر مسخرم نکنید
no talking

دهمین پیام ماهواره امید : دارم سقوط میکنم، زیر پامو خالی کنین

یازدهمین پیام مخابره شده از ماهواره امید: من از این بالا روی اسرائیل تف کردم!
rolling on the floor

دوازدهمین پیام ماهواره امید، بازی ایران و کره یک یک شد.

سیزدهمین پیغام رسیده از موشک امید : هیچ چیز قابل مشاهده نیست !!!!! به دلیل نور زیادی که از مرقد... می آید کور شدیم
.
.
هجدهمین خبر رسیده از ماهواره امید: اینجا تاریکه من میترسم
nail biting

به علت قرار گرفتن امید درفضا, به ناهید و زهره هشدار داده شد حجاب خود را رعایت کنند
oh go on

ماهواره امید به علت لایی کشی بین ماهواره ها ، سرعت غیر مجاز و مسافر کشی بازداشت شد.
hee hee

در پی پرتاب موفقیت آمیز ماهواره امید و دستیابی ایران به تکنولوژی فضایی ، نام کهکشان راه شیری به بزرگراه شیخ فضل الله نوری تغییر یافت
dancing

پس از قرار گرفتن امید در فضا به ناهید و زهره اخطار داده شد حجاب خود را رعایت کنند
I don't want to see

لحظاتی قبل ماهواره امید از ارتباط نا مشروع بین بهرام و زهره خبر داد
drooling

ماهواره امید از کشف یک امامزاده بین زحل و مریخ خبر داد
بنا بر خبر پرتاب ماهواره ی امید، نیروی انتظامی اعلام کرد: بزودی برای کنترل روابط میان امید و زهره یک فروند سفینه ی گشت ارشاد به فضا خواهیم فرستاد
bring it on

ماهواره امید از مدارخارج شده است وفقط به دور سیاره زهره می چرخد واین پیام هارا ارسال میکند؛الهی دورت بگردم،جیگر چند سالته؟
rolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floor rose

The image “http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/0002031F.gif” cannot be displayed, because it contains errors.