* قیمت هر سکه طلا امروز در بازار با ۶۰ میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.
* ایران خودرو: هفتاد و نهمین مدل پژو با نام پژو XD-870-PL Q آماده عرضه به بازار است که نسبت به مدل قبلی تحول زیادی داشته. طول آنتن آن ۱۰ سانتی متر افزایش داشته چراغ ترمز آن هم پررنگتر شده و فقط ۴۵ میلیون تومان گران تر است.
* برای اولین بار ایران به دور دوم مسابقات جام جهانی راه یافت. علی دایی: هلوز قثد ندالم که از دنیای فوتبال خداحافثی کنم و شلایط خوبی بل تیم ملی حاکم اثت …… به قولی……
* دولت موفق شد نرخ تورم را کاهش داده و آنرا از ۶۳% به ۶۲/۵% برساند.
* یکصد و شصت و سومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصد و سی و دومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود.
* به علت اتمام ذخایر نفت و گاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند.
* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح و اصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از ۵۰ سال به ۴۵ سال کاهش دهد. همچنین وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد.
* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد و دیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.
* شورای نگهبان ۲۹۹۹ نفر از ۳۰۰۰ کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد.
* به علت برخی مشکلات و نواقیص، چشم انداز ۲۰ ساله باز هم تمدید شد.
* قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید. جالب است بدانید در ۵۰ سال قبل مردم با هفت میلیون می توانستند یک اتومبیل بخرند.
* روئسای جمهوری اسلامی انگلیس و جمهوری اسلامی آلمان از عمل نشدن و عدم اجرای صحیح اسلام در ایران ابراز نگرانی کردند.
* ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالیست که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد.
* از این به بعد صدا و سیما برای انتخاب مجریان زن، مسابقه ملکه زیبایی برگزار می کند.
* نیروگاه اتمی بوشهر به زودی به بهره بر داری می رسد.
* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم.
* شرکت ایرباس، طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها ۷۰ سال پیش از رده خارج شده اند.
نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دیموآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسه ی ابتدایی معلّم موسیقی بودم. مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافتهام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار با استعدادی داشتهام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکردهام. امّا، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" میخوانمشان سهمی داشتهام. یکی از این قبیل شاگردان رابی بود.
رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح میدهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایینتری آموزش را شروع کنند. امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم. رابی درسهای پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش میکرد، حسّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان میداد. امّا او با پشتکار گامهای موسیقی را مرور میکرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره میکرد.
در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم. در انتهای هر درس هفتگی او همواره میگفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو میزنم." امّا امیدی نمیرفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری در اینباره را نداشت. مادرش را از دور میدیدم و در همین حدّ میشناختم؛ میدیدم که با اتومبیل قدیمیاش او را دم خانه ی من پیاده میکند و سپس میآید و او را میبرد. همیشه دستی تکان میداد و لبخندی میزد امّا هرگز داخل نمیآمد.
یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد. البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمیآید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود.
چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی درباره ی تکنوازی آینده به منزل همه ی شاگردان فرستادم. بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم میتوانم در این تکنوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، "تکنوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی." او گفت، "مادرم مریض بود و نمیتوانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین میکنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تکنوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت.
نمیدانم چرا به او اجازه دادم در این تکنوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که میگفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامه ی رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعه ی نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکند چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامه ی نهایی آن را جبران خواهم کرد.
برنامههای تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجه ی کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه آمد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟"
رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو مینواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پردههای پیانو میرقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت. آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت میطلبد در نهایت شکوه اجرا میشد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. بعد از شش و نیم دقیقه او اوجگیری نهایی را به انتها رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کفزدنهای ممتدّ خود او را تشویق کردند.
سخت متأثّر و با چشمی اشکریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم. گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چطور این کار را کردی؟" صدایش از میکروفون پخش شد که میگفت، "میدانید خانم آنور، یادتان میآید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او کر مادرزاد بود و اصلاً نمیتوانست بشنود. امشب اوّلین باری است که او میتواند بشنود که من پیانو را چگونه مینوازم. میخواستم برنامهای استثنایی باشد."
چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیدهای نبود که پردهای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبتهای کودکان ببرند؛ دیدم که چشمهای آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگیام پربارتر شده است.
خیر، هرگز نابغه نبودهام امّا آن شب شدم. و امّا رابی؛ او معلّم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار، و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانسته و ناخودآگاه به من یاد داد.
ایرانیان برای هر پدیده سودمندی جشن (یعنی نیایش همگانی) برگزار میکردهاند. از این پدیدهها میتوان رویدادهای طبیعی را نام برد. زمین در گذر خود به گرد خورشید از مداری بیضی شکل میگذرد. هرگاه خورشید در هر یک از دو مرکز این بیضی باشد (زمین در دو سر قطر بزرگ جای داشته باشد)، درازای روز و شب برابر میشوند که نقطههای اعتدال بهاره و پاییزه نامیده شدهاند.
با گذر از نقطه اعتدال و رسیدن زمین به دو سر قطر کوچک بیضی طول روز یا شب کمکم به بلندترین اندازه خود میرسد که به ترتیب نقطههای انقلاب تابستانه و زمستانه نام دارند. از سوی دیگر هم زمان با گردش زمین زاویه تابش خورشید به بخشهای گوناگون زمین نیز دگرگون شده، گرمای آنجا را کم یا زیاد میکند. بدین گونه سال خورشیدی، فصل، ماه و دیگر پدیدههای مربوط به گاه شماری پدید میآید. در دو نقطه اعتدال بهاره وپاییزه همچنین در نقطههای انقلاب تابستانه و زمستانه به ترتیب جشنهای نوروز، مهرگان، تیرگان و دیگان (یلدا) برگزار میشده است.
در گاه شمار ایرانی سال دوازده ماه سی روزه دارد که هر روز را به نامی میخواندهاند. هر روز که نام آن با نام ماه یکی میشده، آن روز را جشن میگرفتهاند. آیین برگزاری این جشنها نیز با نام آن هماهنگ بوده است. در همه این جشنها نخست با نیایش همگانی از خداوند سپاسگزاری کرده، پیمان میبستهاند که به خشنودی اهورامزدا برای نوکردن جهان همه کردارشان را بنابر هنجار هستی انجام دهند و خرد خود را با منش نیک همگام سازند. سپس به شادی برخاسته، داد و دهش (هدیه دادن و پذیرایی) میکردهاند.
یکی از بزرگترین جشنهای ایرانی نوروز است. در باور ایرانیان جهان در شش مرحله آفریده شده است: آسمان، زمین، آب، گیاه، جانور، و انسان. بنابر این باور انسان در پنج روز آخر سال آفریده شده، در نوروز از فروردین (= فْرَوَهْر = راهنمای اهورایی) برخوردار در نتیجه نو و تازه می شود. بنابر این ایرانیان در پایان اسفند پیرامون خود را پاکسازی میکردهاند. آنگاه در پنج روز ماندهی آخر سال که به نام پنجو، پنجه شناخته میشده با سرودن یکی از پنج بخش گاتها میکوشیدهاند که درونشان را پاکسازی کنند، تا آماده دگرگونی نوروزی شوند. خانه تکانی پیش از نوروز یادگار این آیین است. سپس به جشن (= نیایش همگانی) می پرداختهاند تا از خداوند برای چنین آفرینش و هدایتی سپاسگزاری کنند.
انسان در خانواده ساخته و در اجتماع پرورده میشود. سپس میتواند با پرورش شش جلوهی خداوند در خودش به او نزدیک شود. از دیدگاه دستور زبان، بهمن، اردیبهشت و شهریور به صورت خنثی یا مذکر و اسفند، خرداد و امرداد نیز سه جلوهای هستند که به صورت مونث بکار برده شدهاند. این شش صفت در فرهنگ التقاطی ساسانیان با نام اَمْشاسپندان (به معنی بیمرگان افزاینده، پاکان و مقدسان جاودان) دچار شخصیت فرشتهای شدند.
در اسطورههای ساسانی تخممرغ، شیر و شیر برنج نماد بهمن؛ آتش نماد اردیبهشت؛ فلز نماد شهریور زمین نماد اسفند؛ آب نماد خرداد؛ گیاه سبز و خوراکیهای گیاهی نماد امرداد هستند. انسانی که این شش پرتو را در خود پرورده باشد، روحش چون آیینه روشنایی خداوند را باز میتاباند، بنابراین کتاب آسمانی گاتها و آیینه نیز بایستی نماد اهورایی شدن انسان باشد. در همه جشنها از جمله پنج روز پنجه، سفرهای گسترده و نیایشها در کنار آن انجام میشود. این هفت عنصر در همه سفرههایی که برای آیینهای دینی (جشنها) گسترده میشوند، وجود دارد و سفره هفتسین یادگار آن است. معنی نامها این نکته را بهتر نشان میدهد ...فروردین (ماه فروهرها) :
فروردین نام نخستین ماه فصل بها ر و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است.
در گاه شمار ایرانی سال با لحظه گذر زمین از نقطه اعتدال بهاره که درازای روز با شب برابر است، آغاز میشود در اسطورههای ایرانی پنج روز پیش و پنج روز پس از نوروز فروهرها به زمین میآیند تا روان انسان را تازه کنند. همان گونه که جهان خموده از زمستان به حرکتی تا بلندای رسیدن در میآید.
در اوستا و پارسی باستان فرورتینام، در پهلوی فرورتین و در فارسی فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است.
واژه ی فروهر (فرورد، فرورتی و فروشی به معنی راهنما) نام ذرهای از ذات خداوندی است که برای راهنمایی باشندگان به سوی خداوند درون آنها نهاده شده است. روان راستکاران با فروهرشان یکی میشود. به سخنی دیگر انسان قطرهای کوچک از دریای خداوند است که پس از پالایش دریایی میشود به کوچکی یک قطره.
در جشن فروردینگان (نوزدهم فروردین) ایرانیان به آرامگاهها رفته از خداوند برای چنین بخششی سپاسگزاری، برای درگذشتگان درخواست شادی روان و برای خود آرزوی راستکاری میکردهاند.
بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال، فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می آیند و ده شبانه روز روی زمین به سر می برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر آمدن آفتاب، به دنیای دیگر می روند.
اردیبهشت (اشا وهیشتا = بهترین هنجار، راه و قانون) :
اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است.
طبیعت ایران در این هنگام بهترین و زیباترین حالت خود را داشته، از بهترین هنجار برخوردار است همانگونه که به هنجارترین چیزها زیباترین چیزهاست.گاتها آموزش میدهد که خداوند هنجاری به نام اشا بر جهان استوارکرده است. پیامد شناخت این هنجار دانش نام دارد؛ دانشی که انسان را توانا و پیروز میکند، ولی خرسندی زمانی به دست میآید که انسان همراه با اشا از بهمن نیز برخوردار باشد.
در اوستا اشاوهیشتا و در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردیبهشت گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء اول اشا از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است، راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی ... و بسیار هم در اوستا به کار برده شده است. جزء دیگر این کلمه که واژه وهیشت باشد. صفت عالی است به معنای بهترین، بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه است. در مجموع این کلمه به بهترین راستی و درستی است.
در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش های روی زمین به او سپرده شده است.
در معنی ترکیب لغت اردیبهشت مانند بهشت هم آمده است.
خرداد (رسایی و کمال) :
خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاه شمار اعتدالی خورشیدی است.بنابر چرخههای بلند مدت آب و هواشناختی ایران در این ماه از سال سیلابهای بهاری فرو نشسته و کم آبیهای تابستانی هنوز فرا نرسیده است؛ بنابراین منابع طبیعی آب در بهترین حالت خود هستند. بچههای جانوران دوره حساس نوزادی را پشت سر گذاشته و شکوفهها میوه شدهاند.
در اوستا و پارسی باستان هئوروتات، در پهلوی خردات و در فارسی خورداد یا خرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معنای رسا، همه، درست، و کامل؛ دوم تات که پسوند است برای اسم مونث، بنابراین هئوروتات به معنای کمال و رسایی است. ایزدان تیرو باد و فروردین از همکاران خرداد می باشند. خرداد نماینده رسایی و کمال اهورامزداست و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است.در اسطورههای ایرانی نگهداری از آب ها و زندگان، در برابر دیو تشنگی به این امشاسپند سپرده شده است.
تیر (ایزد باران، ستاره تیشتر، شعرای یمانی) :
تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاه شماری اعتدالی خورشیدی است.
در چرخههای بلند مدت هواشناسی ایران بیشترین تبخیر و کمترین بارش در این ماه روی میدهد، ولی به هر روی نم بارانی می بارد. از سوی دیگر ستاره تیر در این هنگام طلوع میکند که ستاره شناسان ایران باستان آن را قرین باران میدانستند.در اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می شود.
فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می شود و کشتزارها سیراب می گردد. تیشتر را در زبانهای اروپایی سیریوس خوانده اند.هر گاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می دهد. این کلمه را نباید با واژه عربی به معنی سهم اشتباه کرد.
در این اسطوره ی ایرانی دیو اَپَ ئوشه آبها را بخار و در آسمان زندانی میکند. ایزد تیر پس از کشمکشهای بسیار این دیو را شکست میدهد.
بدین گونه آبها آزاد شده، باران میبارد.
در تاریخ اسطورهای ایران چندین جنگ بزرگ به دلیل بارش باران در این ماه به آشتی انجامید. از رویدادهای اسطورهای این ماه پرتاب تیر بوسیله آرش است که برای مشخص کردن مرز ایران و توران و پایان جنگی درازمدت انجام شد. از آنجا که آرش راستکار و ایرانیان خداپرستانی بر حق بودند، ایزد باد تیر آرش را تا کرانه جیحون برده، همراه با آن سختی و غم را از دل و جان ایرانیان دور میسازد. در جشن تیرگان (دهم تیر ماه) که برابر با انقلاب تابستانه است، مردم پس از سپاسگزاری از خداوند و آرزوی افزایش بارش با شادی به یکدیگر آب میپاشیدهاند که نمادی از باران است.
همچنین در این روز هفت رشته رنگین را به هم تابیده نخ هفت رنگی (نماد هفت رنگ یا نوع درد و رنج) به نام تیرو (به یاد تیر آرش) درست کرده، دور مچ دست چپ خود گره می زدهاند. سپس در روز باد بر سر یک بلندی این تیرو را به باد میسپردهاند تا همچون تیر آرش سختی و رنج را از ایشان دور کند.
امرداد (بیمرگی و جاودانگی) :
امرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است.
در اوستا امرتات، در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از سه جزء:
اول ا ادات نفی به معنی نه، دوم مرتا به معنی مردنی، نیست و نابود شدنی و سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابر این امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی. پس واژه مرداد به غلط استعمال می شود؛ و گویش اشتباه مرداد به معنی مرگ و نابودی به دو دلیل ناپسند است. نخست آنکه امرداد از نامها و جلوههای خداوند و اشتباه در گفتن آنها بسیار ناپسندیده است. دو دیگر آنکه مرگ و نابودی نام زیبایی نیست و با فرهنگ پیشبرنده ایرانی همخوانی ندارد.
در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست. در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از :
نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد.
در فرهنگ ایرانیان گیاه و سبزی، نماد بیمرگی بوده است. زیرا گیاهان عمری بسیار دراز دارند و هرسال دوباره تازه و شاداب جوانه میزنند. از سوی دیگر گیاه با تامین هوای پاک و خوراک به دیگر زندگان، زندگی میبخشد. در این هنگام از سال گیاهان در بهترین وضعیت رشد سبزینهای خود هستند.
شهریور (شهریاری نیک و برگزیدنی، سلطه و قدرت نیک) :
شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ما در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است.
در اوستا خشتروئیریه، در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور می دانند. کلمه ای است مرکب از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیریه یعنی برگزیده و آرزو شده و جمعا یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده. این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است.
خداوند تنها شهریار دو جهان است. اگر انسان آن گونه که شایسته است پرورش یابد، بر همه چیز شهریار بوده، نمیگذارد چیزی بر او سلطه داشته باشد. در گاتها نیز رابطهی انسان با خدا رابطهی دلداده و دلدار یا استاد و شاگرد است.
شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوست، او را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند. روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ می شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.
مهر (پیوستن با مهربانی) :
نگهبانی ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه را به عهده ایزد مهر است.
زمین در این هنگام از نقطه اعتدال پاییزه میگذرد بنابراین درازای روز با شب برابر میشود. گرمای خورشید نه چون تابستان بسیار است و نه چون زمستان اندک. حیوانات و حشرات نیز در این ماه جفتگیری میکنند. در اسطورههای ایرانی گرما و نور خورشید را ایزد مهر می دانستند.
در سانسکریت میترا، در اوستا و پارسی میثر، و در پهلوی میتر، و در فارسی مهر گفته می شود، که از ریشه سانسکریت آمده به معنی پیوستن.
اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر را واسطه و میانجی ذکر کرده اند. مهر واسطه است میان آفریدگار و آفریدگان. میثره در سانسکریت به معنی دوستی و پروردگار و روشنایی و فروغ است و در اوستا فرشته روشنایی و پاسبان راستی و پیمان است. مهر، ایزد هماره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد وپیمان و میثاق مردم گماشته شده است.
از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز از او پوشیده نمی ماند. برای آنکه از عهده نگهبانی برآید اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالای کوه هرااست، آنجایی که نه روز است و نه شب ، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه کثافت. مهر از آنجا بر ممالک آریایی نگران است. این آرامگاه، خود به پهنای کره زمین است یعنی مهر در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان می شتابد.
آیین مهر در دین مسیح نیز مشهود است. ایزد مهر در اصل به جز ایزد خورشید بوده است اما بعدها آن دو را یکی دانسته اند. مورخان یونانی مهر را به نام میترس یاد کرده اند و ذکر کرده اند که ایرانیان خورشید را به اسم میترس می ستایند. از این خبر پیداست که در یک قرن پیش از میلاد مسیح، آن دو با یکدیگر خلط شده اند.ایرانیان مهرپرور و عدالت خواه، جشن مهرگان را نوروز خاصه مینامیدهاند.
آبان (آبها) :
در اوستا آپ در پارسی باستان آپی و در فارسی آب گفته می شود.در اوستا بارها آپ به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده است.
نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را، آبان می دانند. ایزد آبان موکل بر آهن است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آن که زو که یکی از پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده، او را شکست داده، تعقیب نموده و از ملک خویش بیرون کرد، ایرانیان این روز را جشن می گیرند، دیگر آنکه چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید مردم بسیار تلف گردید و بعضی به ملک دیگر رفتند. عاقبت در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن کنند.
آفتاب در این ماه در برج عقرب یا کژدم قرار می گیرد.در این ماه از سال به طور معول باران میبارد. آبان، در گاه شماری باستانی این ماه آغاز زمستان بزرگ بوده است.
آذر (آتش) :
در اوستا آتر و آثر، در پارسی باستان و پهلوی آتر و در فارسی آذر می گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگترین ایزدان است.
آریائیان(هندوان و ایزدان) بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند. ایزد آذر نزد هندوان، آگنی خوانده شده و در ودا (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدایان بزرگ به شمار رفته است.آفتاب در این ماه در برج قوس یا کماندار قرار می گیرد؛ و سرما به اندازهای است که باید آتش روشن کرد.
دی (دادار، دانای آفریننده) :
در اوستا داثوش یا دادها به معنی آفریننده ، دادار و آفریدگار است و غالباً صفت اهورامزدا است و آن از مصدر دا به معنی دادن و آفریدن است.
در خود اوستا صفت دثوش(=دی) برای تعیین دهمین ماه استعمال شده است. در میان سی روز ماه، روزهای هشتم و بیست و سوم به دی(آفریدگار، دثوش)موسوم است. برای این که سه روز موسوم به دی با هم اشتباه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد می پیوندند. مثلا روز هشتم را دی به آذر و روز پانزدهم را دی به مهر و ...
دی نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح روز و ماه دی به او تعلق دارد.
در این هنگام از سال که با انقلاب زمستانه همراه است، کوتاه ترین روزها و بیشترین سرما زندگی مردم و جانوران را آن چنان با خطر روبرو میسازد که تنها خداوند می تواند آن ها را در امان نگه دارد. از سوی دیگر همه ی کارهای کشاورزی و بیشتر کارهای دامداری تعطیل است و بهترین راه برای گذراندن این شبهای بلند و سرد، نیایش به درگاه خداوند است. در این ماه چهار جشن دیگان در روزهای اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی به دین برگزار میشود.
نخستین روز این ماه یعنی اورمزد و دی ماه (25 آذر ماه در گاه شمار امروزی) برابر با شب یلدا است. این باور وجود داشته است که پس از مهرگان، مهر (گرما و نور خورشید) رو به نابودی می رود تا آن که در اورمزد و دی ماه دوباره متولد میشود. واژه آرامی یلدا این نکته را نشان می دهد. در فرهنگ اروپایی پس از جایگزین شدن مسحیت به جای مهرپرستی، این آیین تولد، به نام تولد مسیح برگزار می شده است.
بهمن (منش نیک) :
در اوستا وهومنه ، در پهلوی وهومن، در فارسی وهمن یا بهمن گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: وهو به معنی خوب و نیک و مند از ریشه من به معنی منش است؛ پس یعنی بهمنش، نیک اندیش و نیک نهاد.
نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشید تا او را به آفریدگار نزدیک کند.
یکی از وظایف بهمن این است که به گفتار، نیکی را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز می دارد. خروس که از مرغکان مقدس به شمار می رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می خواند، ویژه بهمن است.همچنین لباس سفید هم از آن وهمن است.
بنا به نوشته ابوریحان بیرونی، جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است.بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده می شود؛ در طب نیز این گیاه معروف است.
در هات 28 بند 1 از گاتها در نماز آرزو میشود که برای خرسندی جهان همه کارهایمان با اشا و خردمان با منش نیک همگام باشد.
با نگاهی به طبیعت ایران می بینیم که زایش بسیاری از جانوران سودمند اهلی و وحشی پس از جشن سده (جشن سوختن آتش) روی میدهد. جشن سده که به نظر می رسد جشن آغاز سال نو کشاورزی بوده باشد در روز مهر ایزد این ماه برگزار میشود. درگذشته نخستین کار برای آغاز کشاورزی کندن بوتههای بیابانی و سوزاندن آنها بود. امروزه نیز بسیاری از کارهای کشاورزی و باغبانی پس از سده آغاز می شود.
اسفند (آرامش افزاینده، پارسایی مقدس) :
دراوستا اسپنتا آرمیتی، در پهلوی اسپندر، در فارسی سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ و گاه به تخفیف سپندار و اسفند گفته شده است. اسفند یا سپنتا آرمیتی، آرامشی است که از عشق و ایمان سرچشمه می گیرد.
در ادبیات اوستایی این جلوه اهورایی به صورت مادینه (مونث) به کار برده شده است. بنابراین در اسطورههای ایرانی این امشاسپند نگهبان زن و زمین به شمار می رفته است. در بندهشن آمده که زن نیک چون زمین نیک سختیها را می گوارد و بر شیرین می دهد. از این روی جشن اسپندگان (29 بهمن ماه امروزی) ویژه ی زنان بوده است. در این روز مردها با دادن هدیه به زنان از ایشان قدردانی میکردهاند.
ابوریحان بیرونی از این جشن با نام مردگیران یاد کرده میآورد که دختران شوی (شوهر) مورد علاقه خود را در این روز برمیگزیدهاند.
سپندارمذ، موظف است که همواره زمین را خرم ، آباد، پاک و بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند، خشنودی اسپندارمذ را فراهم کرده است. آسایش در روی زمین، سپرده به دست اوست و خود زمین نیز نماینده این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است.
بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ می باشد.
اینک که معنی نامهای ماه را دانستیم باری دیگر به چرخه سال باز میگردیم ولی اینبار با دیدی دیگر سال را از زمستان آغاز میکنیم. شاید بتوان زمستان را همانند آغاز آفرینش دانست. زمانی که تنها خداوند بود و خواست که روزگار جهان با فروغ آسایش و آرامش روشن باشد. پس نخست روشنایی را آفرید. آنگاه با خرد خود آیین راستی (هنجار هستی- اشا) را آفرید و بهترین منش (بهمن) را استوار کرد (هات 31 بند 7 گاتها).
از آنجا که در بیشتر موارد بهمن به صورت نرینه (مذکر) بکار برده شده شاید بتوان آنرا همانند پدر دانست. پدری که از دانش و خرد، منشی نیک دارد. شاید بتوان اسفند را نیز همانند مادر دانست، زیرا از دیدگاه دستور زبان این جلوه خداوندی همواره به صورت مادینه (مونث) بکار برده شده است. مادری که از دانش، دلدادگی و ایمان به خدا آرامشی افزاینده (اطمینان قلب) دارد.